نویسنده :
الناز
|
|
آقا جان بیا...
سلام مهدی جان 1170 بهار وخزان گذشت ونیامدی. سالهاست نگاهم پشت پنجره ای که متعلق به فرداست قاب گردیده وگرد وغبار هجران برآن سایه افکنده0عمری است که برای آمدنت بی قرارم0یابن الزهرا،ببین از فراقت سخت بارانیم ببین ثانیه ها چگونه از هجر تو بغض کرده وبه هق هق افتاده اند0آقا جان!حیف نیست ماه شب چهادره پشت ابرهای تیره وپاره پاره پنهان بماند،حیف نیست دیده را شوق وصا ل باشد ولی فروغ دیده نباشد0بیا تا سر به دامانت بگذارم وعقده های چندین ساله ام را باز کنم0تو که معنای سبز لحظه هایی بیا تو که ترنم الطاف حق تعالی بیا0بیا که از هجرت چون اسپندی بر آتشم0یوسف فاطمه!کی طنین دلنواز انا بقیه الله تو از کعبه مقصود، جانها را معطر می نماید0 کی کعبه به خود می بالد وزمین بر قامت دلربایت طواف عشق می گزارد وجان در سعی وصفای نگاه تو محرم می شود ومناسک حج وقربان را بجای می آورد0برای آمدنت تمام دلهای عشاق دنیا را به ضریح چشمهای قشنگ وعباس گونه ات گره زده ایم ودرمراسم اعتکاف شبهای فراق برای گرفتن حاجتمان دست به دعا برداشته ایم0بگذارصادقانه بگویم کهانسالترین آرزوی دلم آرزوی وصال توست! آرزویی که برای بدست آوردنش تمام کلافهای عمرم را به بازارمعشوق فروشان برده ام وخودم را در جرگه خریداران یوسف زهرا(س) قرار داده ام0نازنینم!تو زیباترین دلیل برای شبهای قدروشب زنده داریهای منی تو ضیاعین ودلیل امن یجیب منی0آقا جان!میخواهم برایت قصه بگویم. قصه سیب وگندم ومردی که سالهاست در میان چشمم ایستاده،قصه خوشه خوشه انتظار وچشمانی که درو میکنند، قصه باران وسطرهایی که دلواپس پونه هاست،قصه اسب و خیال آمدن تو در باران، قصه هایی که مشق هر شب من است0 کاش می شد واژه ها را شست وانتظارراتفسیرکرد ولی افسوس000میدانی مرزانتظار کجاست!؟آنجا که قطره اشک منتظری سدی از دلواپسی ساخته وقطره قطره انتظار را ذخیره می کند،آنجا که وجودش چون جرعه ای آب از تشنه ای رفع عطش می کند آنگاه که می فرماید اگر شیعیان ما مرا به اندازه قطره ای آب بخواهند هر لحظه ظهور من نزدیکترمی شد0حس می کنم نزدیکی آنقدر نزدیک است که با آمدن یک نسیم تو را احساس کرد وبویید0پس بیا از پس کوچه های انتظار،بیا که شعرهایم بی قافیه مانده اند،بیا که با آمدنت گم میشود در تبسم تو بغض چندین ساله ام،بیا که غزلهایم مضمون ندارند ومثنوی عشق نا تمام است0محبوبم!هر روز که میگذردبیشتراز قبل دلم برایت تنگ می شود0 وکنون ای بهار عشق! می ترسم از خزان عمرترسم از ندیدن است بگو که تا خزان من آیا فرصت بهار دیدن است؟ یابن الزهرا! کاش میدانستم که کجا وکی دلها به ظهور تو آرام خواهند گرفت0 بنفسی أنت! به جانم سوگند که تا طلوع صبح صادق به انتظارت خواهم ماند ولحظه ها را با تمام سنگینی به دوش می کشم وسکوت ثانیه ها را به ازای فریاد زمان تحمل می کنم فقط برای رسیدن به لحظه با شکوه وصا لت0 آقا جان! دروادی انتظار زمان را بنگر که چگونه از هجر تو همچون شمع ذره ذره آب می گردد0کی می آیی که قطره ها به دریا بپیوندند؟خیبر گشای فاطمه(س) کی می آیی؟ کی می آیی که کران تا بیکران دلم را برایت چراغانی کنم وچشمانم را فرش قدومت نمایم؟ یاس سفیدم!بیا که با ظهورت آیه"والنهار اذا تجلی" تأویل گردد0 بیا که چشمه سار وجودم سخت خشکیده وفریاد العطش برآورده،بیا تا از نرگس چشمانت عطری برای سجاده ام بگیرم0بیا ومرا زائر شهر قاصدکها کن،بیا000 بیا که هجر توآیه"ان عذابی لشدید" را تفسیر می نماید0تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم0 نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمهایت نمایم0پس بیا که نذر خود را ادا کنم0ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظاررا قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم0فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم0در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم0به امید آنروز هزار وصد وهفتادمین شمع را روشن می کنیم ومنتظرت می مانیم0به خدای کعبه می سپارمت وسبد سبد نرگس ویاس چشم براهی میکنم0 کاش می شد که خدا اجازه ظهورت می داد کاش می شد که در این دیار غربت ومیان موج غمها به سکوت سرد وسنگین رخصت خاتمه می داد کاش می شد جمعه ما شاهد ابروی زیبای تو می شد دیده نا قابل ما فرش کیسوی تو می شد کاش می شد انتظار منتظر به پایان رسد وهوا میزبان یاسها و نسترنها خاک پای مهدی زهرا شود کاش می شد تو هم از انتظار خسته شوی و برای فرج دعا کنی کاش می شد000 تیک تاک ...،ثانیه ها،روزها،ماه ها،سال هاو...میگذرد و ما هنوز منتظر یار سفر کرده مان هستیم.به امید ظهور مهدی صاحب الزمان
|
|
پنج شنبه 86/1/23 ساعت 11:25 عصر
|
|
|
|